ترس

ساخت وبلاگ
-فهمیدی کار کی بود؟

-نه خانوم دکتر

-بنده خدا مرد نازنینی بود .

-شما می شناختیدش ؟

-آره همکارم بود.

-عجب بلایی سرش اوردند!

-خدا به ش رحم کرد الان زنده ست

-آخه واسه چی این کارو کردند؟

-برای خودمم جای سواله ، آزارش به کسی نمی رسید

-دم ظهر این اتفاق افتاد

-می گن دو نفر موتور سوار بودند

-مملکتومی بینی؟ چطور جوون نازنینو آش و لاش کردند

-مراقب خودتون باشید خانوم دکتر

-من که کاری به کسی ندارم

-مگه اون داشت ؟

-داری می ترسونی منو دیروز رفته بودم عیادتش نچ نچ نچ چه بلایی سرش اورده بودند؟! حرومزاده ها

-چیزی نگفت که کار کی بوده؟

به چند نفری مشکوکه؟

-به بیماراش

همین موقع بود صدای موتور از دور نزدیک شد در حالی که رنگ به رخسار خانوم دکتر نمونده بود خودش را داخل مطبش انداخت و در را پشت سرش بست.

موتور نگه داشت  اونی که ترکش نشسته بود پیاده شد  به طرفم آمد احساس کردم تپش قلبم تندتر شده قبل از اینکه چیزی بگن ببینید من نه دکترم نه خانوم دکترو می شناسم و نه.... آقا ما با دکتر کار نداریم دفتر آقای افضلی  کجاست؟ زبانم بند آمده بود فقط صدای موتورو شنیدم که دور شد.

+ نوشته شده در  جمعه هجدهم اسفند ۱۳۹۶ساعت 20:23&nbsp توسط غلامرضا افضلی  | 

شب گردی...
ما را در سایت شب گردی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shabgardio بازدید : 49 تاريخ : يکشنبه 27 اسفند 1396 ساعت: 19:15