جشن فارغ التحصيلي

ساخت وبلاگ

آخرين روزهاي سال تحصيلي بود بعد از كلي درس خوندن داشتيم فارغ التحصيل مي شديم  بايد با مجتمع شبانه روزي خداحافظي مي كرديم هر كس شروع كرده بود به جمع كردن وسايل هاي شخصي ش  گروهي با همم روبوسي خداحافظي انجام مي دادند حال و هواي خاصي بود بچه ها  بعد از چند سال با هم بودن و عادت كردن به  هم حالا بايد از همديگه براي هميشه خداحافظي مي كردند .

يه سري كاغد داده بودند دستم كه برم از اينجا و اونجا تسويه بگيرم خوابگاه ما طبقه دهم بود آسانسور هم داشتيم ولي بيشتر موقع ها خراب بود بايد همه ده طبقه را پياده مي پيمودم  خسته پس از اينكه چند تا امضا جمع كرده بودم داشتيم به خوبگاه برمي گشتم درست رسيدم زيرجايي كه پنجره خوابگاه بايد اونجا باشه كه يهو صداي انفجاري فضاي دانشكده رو پر كرد و تركش هاش به اطراف من پخش جنگ هنوز تموم نشده بود بهمون ياد داده بودن كه در برابر موشك بارون دشمن چطور رفتار كنيم فوري دراز كش رو زمين خودمو پهن كرد و سرمو زير دست هام گرفتم انگار دشمن به مركز ما حمله كرده بود  كمي از زيردست هام يواشكي نگاه كه كردم همه جا روي زمين خيس  بود .

بچه ها  داشتند از تو خوابگاه ها كيسه هاي  مشمايي كه پرآب كرده بودن پايين مي نداختند  صداي انفجار و آب و پخش شدنش فضا رو پر كرده بود . خودموبه سرعت جمع و جور كردم و به سرعت به خوابگاه رسوندم بعله بچه ها  جشن گودباي پارتي رو به آب پاشون تبديل كرده بودند .

به نظرم جالب اومد من هم وارد جشنشون شدم اولين مشماي پر آب رو كه ول دادم پايين بعد از انفجار آب  احساس كردم سكوتي عجيبي بر خوابگاه چيره شده يه نگاه كه كردم هيچكي كنارم نبود برگشتم كه ببينم چي شده چشمتون روز بد نبينه مسئول دانشكده خيس آب همينجور بر و بر داشت منو نگاه مي كرد .

 به همراه ايشون وارد دفتر شدم  تصميم داشتند نمره انضباطمو كم كنند ولي براي اين كار دير شده بود چون كارنامه ها رو صادر كرده بودند سرانجام تصميم گرفتند منو به شيوه قانون حمورابي خيس كنند يه سطل آب اوردند  و مدير محترم شخصا آب رو سرم خالي كردند .

+ نوشته شده در  پنجشنبه هفدهم فروردین ۱۳۹۶ساعت 14:52  توسط رضا افضلی  | 
شب گردی...
ما را در سایت شب گردی دنبال می کنید

برچسب : فارغ,التحصيلي, نویسنده : shabgardio بازدید : 30 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 18:28