جثه ریزی دارد و موقع کارش احساسی در درونت می گوید که از پسش برنمی آید . وقتی که با اره و انبر سرگرم سر و کله زدن با لوله هاست کارش سخت به نظر می آید . انگار در حال کشتی گرفتن با لوله هست ، ولی هر چه هست کارش را انجام می دهد . راستی نان درآوردن گاهی چقدر سخت می شود.
روز اولی که دیدمش از پدرش می گفت این که چطور حاجی شد و بعد از حاجی شدن انگار متحول شده است خانه اش را در شهر ما می فروشد و به روستایشان کوچ می کند و هر چه که از فروش خانه اش بدست می آورد خرج گسترش و بهسازی مسجد روستایشان می کند و او را در مستاجری رها می کند دلخور پدرش بود می گفت چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.
+ نوشته شده در یکشنبه دوازدهم آذر ۱۳۹۶ساعت 21:28  توسط غلامرضا افضلی |
شب گردی...برچسب : نویسنده : shabgardio بازدید : 45