سربزنگاه 5

ساخت وبلاگ
صدای مهیبی بود مرا به خود  آورد انگار به سمت در آهنی حمله آورده بودند صدای پیاپی کوبیده شدن به در بی حرف و گفت و گو پس از چندبار قطع شد .

هنوز اونجایی؟

 خودش بود برگشته بود چه خوبه که فراموشم نکرده بود  با پا به در کوبیدم این یعنی بله اینجا هستم.

از جلوی در برو کنار .

 راست می گفت باید خودم را کنار می کشیدم ممکن بود سرم خراب شود . در این مدت تنهایی به گذشته به خانواده به خیلی چیزها فکر کرده بودم گاهی تنهای برام لازمه .

نمی دانستم اسم این حوادث را چه بگذارم هر چه که بود هنوز حل نشده بود اگر می دانستم چه کسانی دست به این آدم ربایی زده اند و دلیلشان چه بوده شاید حداقل خودم از این گیجی در می آمدم البته  دست و پنجه شکم دامن چند نفری رو گرفته بود رییس شرکت رحیم معاون شرکت، خسرو پسر شر محله مون رفقای همون دو تا دزد شاید هم مربوط به یک خورده حسابی باشه که  در جریان رو شدن حساب سازی های علی رضا  تو شرکت باهاش پیدا کردم .

از ماجرای آدم ربایی چند هفته ای می گذشت من هنوز به خیلی ها مشکوک بودم منتظر بودم تا اتفاق جدیدی بیفتد ولی انگار دیگر حوادث دست از سرم برداشته بود .تصمیم گرفتم یک بار دیگر شانسم را برای ورود به شرکت امتحان کنم  باید به شهرک صنعتی می رفتم.

لقمه ای نان را با ضرب چایی پایین دادم ننه ی دل نازکم همینطور با حیرت بلعیدنم را نگاه می کرد به طرف پله ها که راه افتادم سراسیمه وراندازم کرد

مادر تمام رخت و لباست خاکی بود  نگفتی واسه چی ؟

چیزی نیست ننه افتادم  زمین .

ننه جون مراقب باش

چشم مراقبم.

 آخه  ننه اینطور که تو خاک و خلی شدی انگار داشتی تو خاک غلت می زدی.

کمی دیگه می موندم همه چی رو از زیر زبونم بیرون می کشید تصمیم گرفتم راه بیفتم همینکه راه افتادم چادر گل گلی ش را گرفت دست دنبالم اومد وسط کوچه برگشتم دیدم با نگرانی داره رفتنم را بدرقه می کنه تا حالا انقدر نگران ندیده بودمش فکر کنم شصتش خبردار شده بود انگار یجور حس ششم داره .

کوچه پس کوچه ها را رد کردم و از عرض خیابان رد شدم   چهار راه چراغ قرمز بود باسرعت خودم رو اونور چهار راه رساندم انگار یه حس ناخودآگاه ازم می خواست که زیاد تو چشم نباشم شاید هم این حوادث چند روز ترس انداخته بود تو دلم .

قهوه خانه پدربزرگ   انگار همون چیزی بود که الان لازم داشتم فوری چپیدم  تو.

 پایان قسمت پنجم


برچسب‌ها: سربزنگاه

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و پنجم آبان ۱۳۹۶ساعت 20:7&nbsp توسط غلامرضا افضلی  | 

شب گردی...
ما را در سایت شب گردی دنبال می کنید

برچسب : سربزنگاه, نویسنده : shabgardio بازدید : 31 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 23:14