هشدار

ساخت وبلاگ
نباید می گذاشتم که کار از کار بگذرد چراغ های هشدار یکی پس از دیگری روشن می شدند هر چه بود باید تا دیر نشده بود کاری می کردم اگر دیر می جنبیدم بسی پشیمانی به بار می آمد .
امروزدیگر تصمیمم را گرفتم با صدای زنگ تلفن بیدار شدم عصرگاه بود کش و واکشی به بدنم دادم  رخت بر تن کرده و خودرو را آتیش کردم.
مغازه همچون مغازه همچون کوهستانی که دره ای آن را به دو نیم کرده است با چاله ای باریک و بلند به دو نیم تقسیم شده بود و دور تا دور آن را قوطی های رنگ و وارنگ پر کرده بودند . خودرو را بر روی چاله قرار دادم . این مغازه به طرز عجیبی به رنگ تیره علاقه دارد همه جا را سیاهی تیره مانندی پر کرده  است .حتا صاحب مغازه هم انگار از دل سیاهی چسبناکی بیرون آمده است.

- سرویس کامل می خواد؟
اگه لازمه انجام بده.
با هر نگاهی که به گوشه و کنار خودرو می کند صدای نچ نچش در مغازه می پیچد . در حالی که به سختی دستش را تا آرنج درون دم و دستگاه پیشانی خودرو برده به سختی چیزی را باز می کند.
بی خیالش شده بودیا!
دنبال کلامی برای تبرئه خودم می گردم ولی مجال نمی دهد عرق از سر و رویش همین جور شره می کند . متوجه نگاه حیرت زده من که می شود نگاهی به پنکه خاموش بالاسر مغازه می کند.
-می دونی چرا خاموشه؟!
تازه متوجه نکته عجیب این مغازه می شوم همینطور که در حال باز کردن یکی از پیج هاست ادامه می دهد :پنج سال پیش روشنش می کردم
نگاهی به کنج بالای مغازه می کند با اشاره چشم در حالی که آن گوشه مغازه را نشان می دهد می گوید: پنکه سر یکی از اون یاکریما رو زد واسه همین دیگه روشنش
نکردم.

شب گردی...
ما را در سایت شب گردی دنبال می کنید

برچسب : هشدار,هشدار برای کبری 11,هشدار نیوز,هشدار براي كبرا ١١,هشدار نشریه صبح صادق,هشدار برای کبرا ۱۱,هشدار روغن کنجد,هشدار به عربستان,هشدار سفر به ترکیه, نویسنده : shabgardio بازدید : 88 تاريخ : سه شنبه 23 شهريور 1395 ساعت: 22:48