روایت یک عکس 2

ساخت وبلاگ
ادامه روایت, یک عکس

انگار داشت یکی از فیلم های کوئنتین تارانتینو رو تعریف می کرد زمین و زمان  به رنگ سرخ  سرخ درآمده بودند  از مچ دست فرزندش می گفت که آویزان بود  و او که  در آن لحظه وجودش پر شده بود از دلهره و ترس و نگرانی  نه فقط برای محمدرضا که الان روی تخت عمل بیمارستان بود بلکه پسر بزرگترش علی رضا که حالا ناپدید شده بود شک و گمانش درست  بود برای انتقام به دنبال جانی راهی شده بود .جوان نعره کش دیروز دیگر صدایش درنمی آمد آنقدر التماس کرده بود که نفسش  به سختی بالا می آمد با صدای خفه ای از ته گلویش حرف می زد پشت سر هم قسم  می خورد دیگر کسی یا چیزی نمآنده بود كه به آن سوگند نخورده باشد .

پدر جوان مجروح که  هر آن ممکن بود از ناحیه دست برای همیشه معلول شود با تمام خشم و نفرتی که وجودش را پر کرده  بود گویا منفجر شده باشد فریاد کشید :اگه کار تو نبود پس کار کی  بود؟

_ م... م مجید بود.

_ همه فقط  تو رو دیدند کسی مجید و نمی شناسه.

 بذار به هوش بیاد خودش می گه به حضرت عباس من نبودم.

_ ببین من این حرفا حالیم نمی شه بلایی سرت می آرم که لات بازی واسه همیشه از یادت بره.

هاشم آقا چرا باور نمی کنی کار من نبود .

پس کار کی بود ؟

همون اول گفتم مجید.

یهو فریاد زد پس علیرضا هم پی اون رفته !

دلهره و ترس هاشم آقا چند برابر شده بود حالا جون پسر بزرگش هم در خطر بود با این حال  خودش هم نمی دونست برای چرا  باز هم روکرد به ممل لاته : این مجید کیه وای به حالت بخوای الکی ما رو بپیچونی.

نه جان عزیزم راست می گم.

مردتیکه عوضی وقتی قصاص شدی  بهت می فهمونم لات بازی یعنی چی؟!

بابا چرا آخه باور نمی کنی بخدا  راست می گم.

پلیسی که اونجا نشسته بود و تا این لحظه سکوت کرده بود پرسید:  پس چرا کاسب های اون دور و بر همه  تو رو شناختند ؟

سرکار من هم اونجا بودم ولی کار من نبود.

پس زودباش تا خون علیرضا هم به گردنت نیفتاده بگو مجید کجاس؟

ن نمی دونم...

سرباز این دروغگو رو ببر.

هاشم آقا فریاد زد به خدا می دم قصاصت کنند.

سرباز بازوی ممل را گرفت و به طرف در هل داد ممل دم در که رسید ایستاد باشه باشه می گم.

زمان به سرعت می گذشت حکم جلب سیار ممل رو گرفتند و راهی روستایی دور افتاده  شدند .  فورا  تلفنی به کلانتری محل خبر دادند و  علیرضا و ممل هر دو تا شون دستگیر شدند . تا فاجعه ی دیگری اتفاق نیفتد.

شب گردی...
ما را در سایت شب گردی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shabgardio بازدید : 41 تاريخ : جمعه 23 آذر 1397 ساعت: 7:38