دلم می خواد

فیلم دلم می خواد ساخته بهمن فرمان آرا فیلمیست با تم غم و شادی در وهله ی نخست قصد دارد جامعه اندوه زده و افسرده ما را به تصویر بکشد . به همین خاطر سعی دارد همچون پیرایشگری آیینه به دست گیرد و ما را در مقابل خودمان بگذارد. و در مرحله بعدی راهکار پیش روی مان قرار دهد.

موضوع فیلم  نویسنده ی تنها و  کهنسالیست   که هر روز خبر مرگ یکی از دوستان قدیمش را می شنود و از سوی دیگر پسر و عروسش هم وضع خوب و خوشی ندارند . جامعه نیز  ماتم زده و افسرده است این را می توان از صفی که در مقابل مطب روانپزشک ایجاد شده فهمید. همه ی راهکارهای روانپزشک بی نتیجه است تا اینکه مرد قصه ما با دختربچه ی خیابانی مواجه می شود که با  اصرار یک سی دی  به او می فروشد. این دختر با آن سی دی پیامی برای او دارد پیامی که هیچ روانپزشکی نتوانست به او بدهد.

در واقع اینگونه باید ادامه داد ناگهان مرد قصه ما صدایی می شنود که مسیر زندگی ش را عوض می کند. این صدای شاد که گاه و بی گاه ناخواسته و ناخودآگاه به گوشش می رسد ، بی توجه به زمان و مکان  او را به رقص وامی دارد تصورش هم  خنده دار است.چنانکه باعث می شود دچار دردسرهای زیادی بشود چندجا کتکش می زنند تا اینکه وقتی روی پشت بام در حال رقصیدن است او را می گیرند و به تیمارستان می برند .

شاید هیچ کتابی به این خوبی نتواند به ما بگوید که نباید بگذاریم صدای غم ناخواسته در ذهن ما نواخته شود ما به عنوان  انسان آزاد حق داریم که اختیار غم و شادی خود را بدست گیریم کافیست شهامتش را داشته باشیم.

مراقب صداهایی که در گوشتان می شنوید باشید.ک منظورم صداهایی نیست که در خودآگاه خود می شنویم بلکه صداهایی است که در خلوت و ناخودآگاهمان می شنویم . زندگی ها پر از صداست ما که دیوانه نیستیم تا بگذاریم هر صدایی دلش خواست هر وقتی که دلش خواست به درون زندگی ما سرک بکشید . باید آگاهانه اختیار غم و شادی زندگی خود را به دست گیریم. این ماییم که اجازه می دهیم صداهای شاد یا غمگین در زندگی مان نواخته شود. ذهن ما هم مثل موج رادیوست فقط باید بر روی کانال شادی و عشق  تنظیمش کنیم.