شب گردی

متن مرتبط با «مزه گس با بوی تند» در سایت شب گردی نوشته شده است

لحظه زیبا

  • انگار داشتند تو دلم قند آب می کردند نه فقط قند نبود که تو دلم آب می کردند شاید یکی داشت تو دلم رخت می شست  . نمی دونم  حالا بعد از این همه سال که از  اون روز می گذره می تونم حالمو تو اون روز بگم یا نه, ...ادامه مطلب

  • کتاب بادبادک باز

  • گاهی زخم هایی هستند که حتی گذر زمان هم التیامشان نمی دهند . بادبادک باز نوشته خالد حسینی داستان این زخم هاست زخم هایی که بر جان و روان و سرزمین افغانستان وارد شده است. گاهی رازی هست بهتر همان که برای , ...ادامه مطلب

  • بازی عادلانه

  • چندین سال بود که می شناختمش  پدرش متولی مسجد محل مان بود خودش هم تازه بازنشسته شده بود و با پولی که بابت سنوات خدمتش گرفته بود خانه پدری را تبدیل به سه واحد کرده بود . سر صحبت که باز شد با تفخر خاصی گ, ...ادامه مطلب

  • زندگی خوب (3) زیبایی

  • این بخش از کتاب در مورد فلسفه زیباییست. فئودور داستایفسکی می گوید : بدتر از همه آن است که زیبایی همان قدر که رمزآمیز است ، هولناک هم هست. خدا و شیطان آنجا با هم در نبردند و میدان نبردشان هم قلب آدمیست, ...ادامه مطلب

  • بیست و سه اصل موفقیت وارن بافِت

  • دنیای اقتصاد جهان آمار و ارقام و  دنیای نمودارهاست. بخش عجیبی از این دنیا، دنیای بورس و سرمایه است. اگر گاهی چشمتون  به تالار بورس افتاده باشد حتما دیده اید که چه آشوبی بر پاست انگار هرج و مرجی برپاست, ...ادامه مطلب

  • والد عصبانی

  • در مورد اینکه عصبانی وت چیه و تعریف علمیش چیه خیلی خوندم ولی هنوز برام چیزمرموزیه . واقعیت وجود عصبانیت هنوز برام ناشناخته ست واقعا عصبانیت چیه؟ هر جور می شه در موردش نظر داد . می شه ساعت ها در موردش رو, ...ادامه مطلب

  • سند بازنشستگی

  • حس قریبیست نشستن روی صندلی مغازه او . همه چیز بوی کهنگی می دهد دستش سرد است گویی سرمای قیچیست که به دستش سرایت کرده رادیوضبط دوکاسته اش مرا به خاطرات نوجوانی می برد فکش گرم است گویی نمی خواهد لحظه ای را از دست بدهد . از افتادنش می گوید از,بازنشستگی ...ادامه مطلب

  • منتظر بارانم

  • دم در که رسیدم کارگرها رفته بودند در با زنجیر بسته شده قفل را باز کردم چراغ قوه ی موبایل را روشن کردم کف خاکی پارکینک را کمی وارسی کردم و از پله آجری بالا رفتم اتاق ها را هم با انداختن نور چراغ وارسی کردم همیشه تاریک نشده می آمدم ولی امروز کار , ...ادامه مطلب

  • یک روز در بانک

  • در بانك نشسته بود  منتظر نوبتم بودم يه پيرزني با عينك ته استكاني   جلوم نشسته بود چادرش  را با يه بندكشي به زير چونه ش  گير داده بود گاهي با يه حالت عجيبي برمي گشت به من نگاه مي كرد   با خودم گفتم شايد جايي منو ديده حالا داره بازشناسي مي كنه  يهو تلفنش زنگ زد بلند شد با صداي بلند شروع كرد به نصيحت كسي كه پشت خط بود گاهي تشر مي زد و گاهي نازشو مي كشيد  همه مشتري هاي ميخش شده بودند بالاخره معل, ...ادامه مطلب

  • مزه گس

  • كوچه پس كوچه هاي سنگ لاخ را در دل تاريكي پشت سرگذاشتم تنها سياهي بود و تاريكي و سوي چراغي  كه همچون دشنه اي تاريكي را مي شكافت و پيش مي رفت پيچ اول را كه رد كردم خواست كه ماشين را نگاه دارم  و سر ماشين را به سمت راست بچرخانم   درخت ها با سايه هاي بلندشان با فاصله اينجا و آنجا از زمين سر درآورده بودند و  در زير نور چراغ ها خودنمايي مي كردند  سكوت بود و سايه هاي وهمناك با دقت كه نگاه كردم ميوه هاي فانوس مانند درختان بودند كه بر درختان جلوه فروشي مي كردند واسه چي اينجااومديم؟دنبال دزد اينجا ؟!آره دزد چي ؟خرمالوصبح كه اومده بودم كلي خرمالوي رسيده و كال از در,مزه گس به انگلیسی,مزه گس,مزه گس دهان,مزه گس اب,مزه گس چیست,مزه گسی,مزه گس در زبان,مزه گس یعنی چه,مزه گس با بوی تند,گس مزه ها ...ادامه مطلب

  • مزه ناشناخته

  • تا کنون احساس انباشتگی کردی ؟ انباشتگی یک جور حس استیصال است. استیصال مفهومی دارد شبیه ناتوانی و درماندگی انباشته از کلی حس هستم غم و حسرت و اشتیاق رفتن و اجبار ماندن و سرانجام  تنهایی  و یک جور حسی که گفتنش سخته همچون یک مزه ناشناخته . یک جایی هنگامی یک کلام ناگفته ته دلم گیر گرده ماسیده یک روز درگیر نگاهی شدم هنوز گاه و بی گاه تو هشیاری و ناهشیاری جلوم سبز می شود . یک خداحافظی نکرده بدجور آزارم می ده هنوز دلتنگ اون روز هستم., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها