جشن ویژه

ساخت وبلاگ
جشن ویژه

شعله های رقصان در پیچ و تاب سرخ خود اوج می گرفتند و دلم را گرم شعف جشن و سرور می کردند کوی و برزن پر بود از بزرگ و کوچک و نقطه های نورانی که گروه گروه خرد و کلان را دور خود جمع کرده بودند .

مدتی را در حیاط محمود به همراه خانواده اش خوش گدرانده بودم پدرش هر سال چند کپه بوته را آتش می زد و من هم مهمان افتخاریشان بودم پس از پایان این جشن ویژه راه خانه مان را در پیش گرفتم .

آتش بزرگی در وسط کوچه برپا بود به صد قدمی آتش که رسیدم پهره اکبر در نور سرخ آتش می درخشید باید راهی می یافتم و او را دور می زدم  کار همیشگی اش شده بود باج گیری از بچه های کوچکتر از خود دیروز وقتی که سعی داشت به زور کیکی را از چنگم بیرون بیاورد شیشه نوشابه ای را که در دست دیگرم بود در کتفش خورد کردم . سرتاسر خیابان را دویده بودم تا توانسته بودم گمش کنم ولی اکنون درست در بین راهم بود و هیچ راه دیگری نبود باید یکجوری دورش می زدم راه چاره ای مختلفی را در ذهنم مرور کردم  باید راهی می یافتم .

خیلی آرام و بی سر و صدا سرم را پایین انداختم کنار دیوار را گرفتم سلانه و سلانه  تا در شلوغی و سرگرم بودنش از کنارش بگذرم  هر چه نزدیکتر می شدم و گرمای آتش را بیشتر حس می کردم انگار گرمای آتش و تپش قلبم هر دو با هم در حال افزایش بودند دیگر رسیده بودم کاملا و واضح صدای دورگه اش را می شنیدم ناگهان قدم هایم از حرکت ایستادند در لحظه های هیجانی گاهی اندام آدم از فرمان خارج می شوند .

آرام  بر روی پنجه هایم چمباته زدم و دمپای ام را از پا درآوردم و آن ها را به دست راستم گرفتم نمی دانم چه چیزی یکهو توجه اش را به طرفم جلب کرد سرش را به طرفم برگرداند تنها شنیدم که گفت:  خوب گیرت اوردم . که من مثل فشنگ از جا جستم پس ازمدتی دویدن برگشتم که ببینم هنوز هم به دنبالم است یا نه ؟ که سوزشی را کف پام حس کردم . ناخواسته پا بر روی ذغال برجای مانده از پشن چهارشنبه سوری گذاشته بودم . ذغال را به زحمت از پان جدا کردم  و لنگ لنگان راه خانه را در پیش گرفتم .

+ نوشته شده در  یکشنبه پانزدهم اسفند ۱۳۹۵ساعت 19:22  توسط رضا افضلی  | 
شب گردی...
ما را در سایت شب گردی دنبال می کنید

برچسب : ویژه, نویسنده : shabgardio بازدید : 57 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 18:28